دایی محمدرضا گلم
ریحانه جونم یه دایی داشتی که به قول خاله کوثر فرشته ها بردنش پیش خودشون بعضی روزا دل مامان باران براش خیلی تنگ میشه و تنها دلخوشیش اینه که مطمئنه پیش خدا جاش بهتر از پیش ماست وای نمیدونی چقدر عاشق مامان معصومه بود نگاه حسرت بارش موقع رفتن از خونه به بهزیستی هیچ وقت فراموشم نمیشه هرچند هیچ کس از سکوت طولانی ما فریاد درد نبودنش پیش ما رو نخوند ولی ما هیچ وقت فراموشش نکردیم . همیشه فکر میکنم روح ازادش پیش مامان معصومه است .حالا بزرگتر که بشی میبرمت پیشش بهشت زهرا اینم عکس خونه دایی محمد رضا که رفته پیش خدا شایدم بهشتش قشنگتر باشه اینم عکسش ...
نویسنده :
باران
17:55
ریحانه بعد از چند روز...........
حالا یکم حالم بهتره ولی هنوز دکترها به مامان بابام امید زیادی نمیدن اخه هنوز چرک ریه هام خشک نشده ...
ریحانه و لوله اکسیژن
بعد 22 ساعت لوله اکسیژن رو از م برداشتن همه دهنم زخم شده بود و خشکی زده بود نمیتونستم خوب نفس بکشم با هر دم کل قفسه سینم میرفت پایین تازه کلی ترشح چرکی هم ریه هام داشت. ولی حالم از روز اول بهتر بود هرچند هنوز نمیتونم چشامو وا کنم. و همش ناله میکنم. ...
روزهای سخت نفس کشیدن من
این عکس های ریحانه است وقتی توی ان ای سی یو بود ریحانه یه روز به اکسیژن وصل بود . ...
اینم عکس فرشته کوچولوی من
اینم عکس ریحانه کوچولو که داره میره پیش دکتر اوجی ...
نویسنده :
باران
19:28
بدون عنوان
ریحانه جون به خاطر پراکلامپسی مامانش هفته34 بارداری در بیمارستان خاتم الانبیا به دنیا اومد دکترش خانم شیرین قاضی زاده بود 22 روز توی بیمارستان بستری بود روزهای اول حالش اصلا خوب نبود دکترها اصلا امیدوار نبودن ماهم به روی خودمون نیاوردیمو توکل کردیم به خدا الان 5 ماهشه موقع تولد1600 بود الان 5 کیلو شده.... ...
نویسنده :
باران
14:02